logo

از تولید لواشک تا دلالی زمین

اینها را باید نگاه کرد که حریف زمانه اند. اینها هرز قدم بر نمی دارند، و ساده نمی شکنند، اینها می دانند که کجا بایستند. چگونه بایستند

the escape of the elite in iran

الماس در لجنزار

حتی وقتی سرشان را تراشیده بودند و آن لباسهای زشتِ سربازی را تنشان کرده بودند متشخص بودند

نام تیم من تاج است

میلاد یکی تاج

تاج (استقلال) … دلخوشی کودکی تا مرگ، چهارم مهر شده و میلاد توست
هفتاد و پنج سالگیت مبارک

آسانسور مجالی برای اندیشیدن

در آسانسور

آسانسور نبود فراموش می کردم که خودم را چند وقت است ندیده ام

در هوس م

در هوس ساحلی ام پشت به دریا

پدر، روز زن مبارکمان

ممنونم که نگفتند عادت ماهیانه ضعف زن است، نگفتند خدا زن را برای مرد آفرید و ممنونم که نگفتند مَردُوکانی خدا، زُنُکانند

خود شدن در آسانسور ۱

آقای م.ر.طالقانی مادرش است به اضافه پدرش و اندکی از مادر بزرگ و پدر بزرگ و … الخ

میلاد و مبارک قدمی

کاش می شد سالروز میلاد هر انسانی یک همه پرسی برگزار کرد و از تمام آنجه که روزی با او مرتبط شده اند، پرسید:
آیا میلاد این آدم برای تو مبارک بوده است یا نه؟

سِرِّ هر لیست

این نشنیدۀ هر ایست این
این در موطنش نازیست این

خود شدن در آسانسور ۲

آقای م.ر.طالقانی خیلی چیزها را نمی‌فهمید بخاطر همین، همیشه سوال داشت

هیچی! مَن دارد میمیرد

از خود که رها شدم؛ دری از حقیقت به رویم گشوده شده است. انگار حالا وقت آن است که به جای خود و جاه و جا و نام و نان برای حقیقت گام بردارم

بی جهت

شده ام گوی چوگان قضا
مرد میدان رضا
ای فلک در این فضا
بی جهت چون من نزا